نویسنده: غلامرضا معصومی
در اساطیر یونان، آئدون (Aedon) نام دختر پاندارئوس (Pandareus) و همسر یکی از اهالی تبس (Thabes) به نام زتوس (Zethus) می‌باشد. وی که فقط صاحب یک پسر شده و به نیوبه (Niobe)، همسر برادر شوهرش آمفیون (Amphion) که فرزندان متعددی داشت، حسادت می‌ورزید درصدد قتل آماله (Amale)، پسر ارشد نیوبه برآمد. اما به طور اتفاقی و به اشتباه پسر خودش ایتیلوس (Itylus) را کشت. آئدون که از این حادثه، سخت غمگین و متأثّر شده بود، به درگاه خدایان متوسل شده و به اراده‌ی آنها به صورت بلبلی در آمد (آئدون در زبان یونانی به معنای بلبل می‌باشد). گذشته از این، روایت غم انگیز دیگری مشحون از قتل و کشتاردرباره‌ی سرگذشت وی نقل شده است که: «آئدون، دختر پاندارئوس به همسری مرد هنرمندی به نام پولی تکنوس (Polytechnos) درآمد. این زن و شوهر که در منطقه‌ی کولوفون (Colophon) واقع در سرزمین لیدی (Lydia) زندگی می‌کردند، پسری به نام ایتیس (Itys) داشتند. تا هنگامی که آئدون و شوهرش، حرمت خدایان را نگه می‌داشتند، خوشبخت می‌زیستند، اما به محض آنکه دچار غرور و خودبینی شده و ادعا کردند که زندگی همسری آنان بهتر از زندگی هرا (Hera) و زئوس (Zeus) می‌باشد، هرا نیز بر آنها خشم گرفته و اریس (Eris) را مأمور گوشمالی آن دو کرد و حس رقابت و همچشمی را در آنها به وجود آورد. زن و شوهر هر یک وظیفه‌ای به عهده گرفتند. مرد، مأمور تهیه‌ی ارابه شده و زن به بافتن پارچه پرداخت و قرار شد هر کس دیرتر کار خود را به پایان رساند، خدمتکاری در اختیار دیگری بگذارد. هرا به آئدون کمک کرده و بدین ترتیب وی برنده‌ی مسابقه شد. پولی تکنوس که از این پیشامد ناراحت شده بود به فکر انتقام افتاد. بنابراین زمانی که به افز (Ephese) رفت، از پدر زن خویش اجازه خواست تا خواهرزنش شلیدون (Chelidon) را همراه ببرد تا او نیز با خواهرش دیداری داشته باشد.
پولی تکنوس در راه با شلیدون بدی‌ها کرده، پس از آنکه لباس غلامی بر تن وی پوشانیده و سرش را تراشید، او را تهدید کرد که اگر خود را به خواهرش بشناساند، کشته خواهد شد. پولی تکنوس، دختر را به عنوان خدمتکار در اختیار آئدون قرار داد و شلیدون بدون آنکه شناخته شود، مدتی به خدمت خواهر مشغول بود. سرانجام یک روز که شلیدون بر سیه روزی خویش می‌گریست، آئدون او را شناخته و هر دو مصمم شدند که از پولی تکنوس انتقام بگیرند. پس هر دو خواهر، ایتیس را کشته، گوشت او را به پولی تکنوس خوراندند و خود به جانب میلتوس (Miletus) گریختند. پولی تکنوس توسط یکی از همسایگان از موضوع مطلع شده و بدون درنگ به تعقیب آنها پرداخت. اما پاندارئوس که قضیه را از دختران خود شنیده بود، دستور داد تا غلامانش دست و پای او را بسته، مقداری عسل به بدنش مالیده و در مزرعه‌ای رها کنند تا زنبورها به وی حمله کنند. پولی تکنوس که از حمله‌ی زنبورها سخت به عذاب افتاده بود، از آئدون کمک خواست، پس او نیز زنبورها را از شوهر خود دور کرد. اما برادران و پدر پولی تکنوس قصد کشتن آئدون را کردند. بنابراین زئوس بر این خانواده‌ی پریشان و پراکنده رحم آورده و همه‌ی آنها را به پرندگانی تبدیل کرد. پاندارئوس به صورت عقاب دریا، مادر آئدون که هارموتو (Harmothoe) نام داشت به شکل سیمرغ یا هما، پولی تکنوس به صورت دارکوب (1)، برادر آئدون به شکل کاکلی، آئدون به شکل بلبل و شلیدون (در زبان یونانی به معنای چلچله می‌باشد) به پرستو تبدیل شدند. شلیدون که مورد محبت خاص آرتمیس (Artemis) قرار داشت (شلیدون هنگامی که گرفتار خشونت شوهر خواهرش بود، آز آرتمیس تقاضای کمک کرد) اجازه یافت که در اجتماعات انسانی زندگی کند.
منبع مقاله :
منبع مقاله: معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول.